با سلام
من برگشتم, خسته... غمگین... ناامید و البته با بدقولی چون قرار بود هر هفته وبلاگ رو آپ کنم ولی....
بگذریم.
در این مدت یکماه اگرچه بحد رضایت بخش و جدی برای ارشد نخوندم عوضش دنبال تحقیق و جستجو هم در زبان فارسی و هم انگلیسی و هم تاریخچه و متون ادبی و قدیمی آثار ترجمه شده رفتم, وحتی کتابهای مثنوی معنوی و منطق والطیر و دیگر نویسندگان نام آور را زیر و رو کردم و باید اعتراف کنم که عاشق این زبان غنی و بینظیر شدم
وآموختم هر اندازه به زبان فارسی علاقه مند شویم, زبان انگلیسی را بهتر میفهمیم و درک میکنیم.
اون بالا نوشتم خسته و ناامید و.... منظورم خسته از زندگی و درس وخصوصا ارشد نبود....نه....نه... بهیچ وجه!
فقط دلتنگ یکی هستم که تا یه ماه قبل تو این دنیا بود و الان نیست...
البته مینا هم امروز رفت دانشگاه و من موندم و 6_7 سال خاطره قشنگ که از این به بعد هر 4ماه یکبار تکرار خواهد شد. حیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــف
راستی این ماه 20ساله شدم, ینی یکسال بزرگتر, عاقلتر, صبورتر و ..... و خیلی چیزها ی جدید رو یادگرفتم, دیدم, فهمیدم و واقعا درک کردم...عاشق صبر... سکوت... دانایی...و تفکر هستم و شناخت انسانها رو بهتر یادگرفتم و. غیره.
___________________________
سخنی کوتاه درباره نویسندگی
بحث شیرین یادگیری و مطالعه رو همیشه دوست داشتم, مخصوصا استفاده از تجربیات و دانایی دیگران و این فکر به ذهنم رسید که کتاب بنویسم (البته در اینده) و تجربیات و آموخته ها که بنظرم هنوز در حد مفید و کافی نیست رو از ذهن بروی کاغذ جاری کنم. خب البته هر نویسنده ای یکروزه نویسنده نمیشود و نیاز به تمرین, تکرار و هزاران بار نویسندگی دارد. شاید این وبلاگ شروع کتاب نویسی من در آینده باشد!
همیشه حسرت این رو میخورم که چرا عمر و زمان اینقدر کوتاه هست و چرا این همه کتاب توی دنیا وجود داره که انسان هیچ وقت فرصت خواندن رو نداره و اگر بتوان در همه ی زمینه ها علم آموخت دیگر فرصتی برای استفاده از این همه دانایی نمی ماند, و باید به گور برد این کوله بار را....
"هر چه بیشتر میفهمی و درک میکنی, تنها تر میشوی" من با این جمله موافقم
پست های بعدی سعی میکنم کمتر حرف بزنم و بیشتر مطالب یادگرفته شده در مورد ترجمه بذارم.
نظرات شما عزیزان:
|